نقد فیلم ایرما خوشگله "بیلی وایلدر" هفت هنر
نویسنده : هنگامه - ساعت 21:42 روز یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,


نگاهی به فیلم «ایرما خوشگله»-«Irma la Douce»

کارگردان: بیلی وایلدر
تهیه کننده: بیلی وایلدر، الکساندر ترانر، آی ال دایموند، ادوارد ال پرسون
نویسنده: بیلی وایلدر، آی ال دایموند، الکساندر برفورت
بازیگران: جک لمون، شرلی مک لین، لیو ژاکوبی، بروس یارنل، هرشل برناردی
مدیر فیلمبرداری: جوزف لاشه
تدوین: دانیل ماندل
موسیقی: آندره پره وین
رنگی، 147 دقیقه، محصول کمپانی مترو گلدن مایر، ساخت 1960








 

"بیلی وایلدر" یکی از استادان مسلم سینما که آثارش بهترین معرف برای او و جهان بینی منحصر به فردش هستند. فیلمساز مولفی که به رغم طنازی و لحن توام با شوخ طبعی در فیلم هایش، نگاهی تلخ، و بدبینانه نسبت به هستی دارد. در کارنامه پربار فیلمسازی خویش آثاری همچون «غرامت مضاعف -1944»، «تعطیلی از دست رفته- 1945»، «ماجرای خارجی –1947»، «والس اپراتور –1948»، «سانست بلوار –1950»، «بازداشتگاه شماره 17 –1953»، «سابرینا –1954»، «خارش هفت ساله –1956»، «بعضی ها داغشو دوست دارن –1959»، «آپارتمان –1961»، «ایرما خوشگله –1960»، «یک دو سه - 1962»، «شیرینی شانس –1966»، «زندگی خصوصی شرلوک هولمز –1970»، «آوانتی –1972» و... را دارد که وی را شایسته دقت و توجه می نماید.

«ایرما خوشگله» را می توان سومین فیلم کمدی موفق و جذاب این فیلمساز در طول دوران کاری اش دانست. وایلدر این تئوری معروف که «از بدترین و پیش پا افتاده ترین طرح ها و قصه ها هم می توان فیلم خوبی ساخت» را با این فیلم به اثبات می رساند.

در ابتدای فیلم هنگامی که راوی درباره پاریس صحبت می کند آن را به دو منطقه بالا نشنین و پایین نشین تقسیم می نماید. در همین منطقه پایین نشین و فرودست است که تمام حوادث رخ می هد. کافه، هتل، بازار کار کارگران و مراکز فحشا در همین منطقه تعبیه شده است. فیلمساز با این تمهید ما را به لوکیشن اصلی وقایع پرتاب می کند، لوکیشنی که گویی زیر ذره بین قرار گرفته و از سایر مناطق حتی بازار کار نیز به نوعی جدا شده است. سوال اساسی فیلم در همین مورد عنوان می شود. چرا بایستی «زندگی» را در طبقه فرودست جامعه جستجو کرد؟ وایلدر با نمایش منطق بالادست شهر در ساعات ابتدایی روز آنها را به نوعی خاموشی و جدایی از ناحیه پایین دست شهر محکوم می کند و تمرکز خود را بر این ناحیه به خصوص متمرکز می نماید.

ناحیه ای که انتظار هر پدیده ای را می توان در آن داشت. از قتل و جنایت تا باج گیری. جهان مخلوق فیلم که در کافه، هتل، بازار کار و خانه ایرما می گذرد در مناسبات قدرت و اقتصاد دچار دگرگونی است . زنان وظیفه امار معاش مردان را بر عهده دارند و مردان به باج گیرانی بیهوده بدل شده اند. جالب آنجا است که خود زنها از این امر اظهار رضایت می کنند و در مقابل «باج بگیران الاف الکی خوش» حرفی از نارضایتی به زبان نمی آورند. هنگامی که ایرما توسط یکی از همین باج بگیران مورد آزار و اذیت قرار می گیر با حالتی مستاصل که حتی می توان گفت نوعی رضایت مندی در آن دیده می شود، تمام پولی را که از ارتباط نامشروع با مردان بدست آورده در اختیار او قرار می دهد.

یکی از نکات برجسته فیلم در بازسازی فضایی آمریکایی در پاریس دهه 1960 است. به این معنا که بسیاری از درون مایه های مورد علاقه سینمای آمریکا را می توان در این فیلم مشاهده کرد که هرگز در نسخه فرانسوی آن دیده نمی شد(فراموش نکنیم کمپانی سازنده فیلم، مترو گلدن مایر است).

یکی از این درونمایه ها نقش زن و ارتباط آن با دنیای بیرون است. از آنجا که سینمای سینمای آمریکا و اساسأ فرهنگ آمریکایی، فرهنگی مرد سالار است این نکته بیش از همه مرد توجه قرار می گیرد. در زمینه اقتصادی به یمن جنگ جهانی دوم زنان به تعداد انبوه وارد بازار کار شدند تا به امر جنگ یاری رسانند و در بسیاری از موارد از طریق گرفتن جای «مردان» شان به این مهم نائل آمردند. هنگامی که سربازان آمریکایی از جنگ جهانی دوم به خانه و کاشانه خود باز گشتند با دنیایی متفاوت روبرو شدند. زنان آنها که تا دیروز در قلمرو خود یعنی اندرونی ها حضور داشتند امروزه به بازارهای کار آمده و جای مردان خود را گرفته بودند. آنها به لحاظ مالی تلاش داشتند تا استقلال خویش را حفظ کرده و در این راه می توان گفت بسیار موفق عمل کردند. بنابراین زنها و حضور فیزیکی آنها در محیطی که ذاتأ به مرد و قانون مردسالار اختصاص داشت به نوعی تهدید برای این قشر جامعه محسوب می شد. بنابراین سینما و بویژه فیلم نوار به چالش با زن برخواستند که با استقلال جنسی خود شریک جرم در ناپایدار شدن جهانی بود که قهرمان مرد خود را در آن می یافت.

بنابراین سینمای آمریکا در دهه 50- 1940 زبان حال نگرانی های مرد از استقلال اقتصادی و جنسی زن و ترس از جایگاه خود در جامعه ای است که در بازگشت از جنگ ناگهان با آن مواجه شده است. نگرانی هایی که تا چند دهه بعد نیز ادامه یافت. در یک نگاه کلی به سینمای آمریکا در دهه 1950 می بینیم که این سینما وظیفه دار آن است که «ارزش زندگی خانوادگی» را مجددا نمایان کند. نه تنها برای اینکه مردان بتوانند دوباره سر کارهایشان بازگردند بلکه هویت ملی آمریکا بعد از جنگ چنان در مضیقه بود که به سختی می توانست دوباره عرض اندام کند.

این اشارات در مورد فیلم نوار غالبا کاربرد دارد اما چرا این توضیحات را در تحلیل فیلمی همچون «ایرما خوشگله» بکار بردم از آن جهت بود که بیلی وایلدر تا پیش از ساختن این فیلم، دو شاهکار نوار به نام های «غرامت مضاعف» و  «سانست بلوار» در کارنامه خود برجا گذاشته بود.

بنابراین هنگامی که با فیلمی مانند «ایرما...» که به ظاهر در غالب کمدی می گنجد مواجه می شویم می توانیم نشانه هایی از جنس سینمای نوار را در شناسایی کنیم. خصوصأ دیدگاه فیلم نسبت به زن و جایگاه او در جامعه.

شاید بتوان با این توصیف، آسوده تر به تحلیل فیلم پرداخت. ایرما زنی به ظاهر بدکاره است که در یکی از محلات پایین دست پاریس زندگی می کند. همانطور که در بالا اشاره شد جهان خلق شده در فیلم از پایه و اساس وارونه است و دلیل اصلی این امر همانا حضور زن در محیطی خارج از قلمرو پیشین خود می باشد. آنچه در اینجا خودنمایی می کند حضور مردان در فضای داخلی کافه است. آنها به ندرت از کافه خارج می شوند و در مقابل، زنان کمتر در محیط داخلی کافه به چشم می خورند. کافه در حقیقت انعکاسی از محیط خانه برای آدمها است و در همین محیط کوچک که پایه اساسی اجتماع مورد نظر فیلمساز را دارد جای افراد به لحاظ جنسیتی کاملأ عوض شده است.

هنگامی ایرما که با جمله نستور مبنی بر کار کردن در «بازار کار» مواجه می شود با گریه او را سرزنش می کند که: تو می خواهی من جلوی دخترای دیگه سرافکنده بشم؟ چرا من و تحقیر می کنی؟ من می خوام تو بهترین لباس ها رو بپوشی و... برای همین از این به بعد بیشتر کار می کنم تا تو بین مردهای دیگه خجالت نکشی.» یا در جای دیگر عنوان می کند: می خوام برات یکی از اون ماشین های خوشگل رو بخرم.» ایرما، نستور را مطابق آنچه می خواهد و در حقیقت از آن لذت می برد مهیا می کند. او را مانند دیگر باج گیران محله لباس می پوشاند و با رضایت کامل پول های خود را در اختیار او قرار می دهد.  

نستور و به عبارت بهتر دیگر مردان حاضر در کافه، قدرت احلیلی خود را از دست داده و به نوعی همسانی با زنان رسیده اند. در مقابل، زنان نیز در فرایند «چشم چرانی» و «نگاه خیره» مرد که حاصل آن «بت سازی» است از فرم زنانه خود خارج شده و برای جامعه مرد سالار که در آستانه اخته شدن قرار گرفته خطری ندارد به همین علت براحتی و بدون کوچکترین مقاومتی در اختیار مردان قرار می گیرند. آن هم نه مردان داخل کافه بلکه کسانی که خارج از کافه آمد و شد می کنند. سیگار کشیدن ایرما که مانند باج گیران داخل کافه است نشانه ای از تغییر هویت زنانه اوست. 

اما آنچه در اینجا از اهمیت بالاتری برخوردار است «هویت» مردانه و به طبع آن جنسیت او است که اکنون در معرض تهدید قرار گرفته چرا که او خود را در سایه زن پنهان کرده و بدین ترتیب به سمت «زنینه شدن» گام بر می دارد و با این اتفاق جهانی دگرگون را باعث می شود. البته نمی توان براحتی از کنار نقش «زن» گذشت. او نیز با توجه به آنچه فروید، بت سازی و چشم چرانی می نامد هویت خود را رنگ باخته می بیند اما این نگاه - در مقایسه با هویت مردانه جایی ندارد - در سینمای آمریکا و به خصوص در فیلم نوار، نگاهی غالب و ایدئولوژی مسلط است.

بدین ترتیب وایلدر از این منظر، ساختاری شبیه فیلم نوار خلق می کند که در آن جایگاه و هویت مرد، توسط زن احلیلی در معرض خطر قرار می گیرد. زنی که خود در اثر فرایند بت سازی از فرم زنانه اش خارج شده و در نظر قهرمان مرد هویت خویش را به عنوان یک زن از دست داده است به همین علت قهرمان با او رابطه نزدیکی برقرار می کند.

در «ایرما خوشگله» نیز این موضوع تکرار می شود اما با این تفاوت که ایرما هیچ گاه نقش فام فتال فیلم نوار را برای نستور بازی نمی کند. بلکه براحتی خود را در اختیار او قرار می دهد. زن فیلم نوار توسط قهرمان مرد برای انکار تفاوت جنسیتی از سوی او، به ابژه تفتیش مرد بدل می شود تا برای او به شیء بی خطر بدل گردد. در حالی که در اینجا نستور تلاش می کند او را به اصل و هویت واقعی خود یعنی آنچه در سینمای کلاسیک از شخصیت زن خوانش می شود بازگرداند. به واقع نقطه اشتراک «ایرما ...» و فیلم های نوار در موضوعی به نام «از دست دادن هویت» است.


 در چنین شرایطی نستور پلیس قانونمدار سابق که اکنون توسط نیروی قانون طرد شده است به همان مکانی باز می گردد که «زندگی» در جریان است. او ابتدا به عنوان نماینده قانون وارد عمل می شود اما از آنجا که رکن اصلی جامعه یعنی قانون، خود از سلامت رفتاری برخوردار نیست و از همین مراکز فحشا و قمارخانه ها تغذیه می کند، با نستور برخورد کرده و وی را از نیروی پلیس اخراج می نماید.

«تقدیر» که یکی دیگر از ارکان مهم این فیلم محسوب می شود نستور را به همان خیابانی که صبح، طبق وظیفه زن های بدکاره را از آنجا جمع کرده و به اداره پلیس تحویل داده بود باز می گرداند. او به تدریج در قاموس یک «مصلح اجتماعی» ظاهر می شود که هرگز نتوانست هنگامی که در خدمت قانون بود آن را به سرانجام برساند.

در حقیقت می توان گفت «ایرما خوشگله» داستان تحول مردی با نام نستور است که از یک افسر پلیس ساده لوح به یک ناجی و مصلح اجتماعی بدل می شود. او در ابتدا تلاش می کند تا به دختر مورد علاقه اش، ایرما معنی عشق را بفهماند. بدین ترتیب الگوی گسترش پیرنگ الگوی «تغییر» است و در این راستا هم خود نستور و هم ایرما این تحول را با هم پشت سر می گذارند. تفاوت ایرما نسبت به سایر زن های درون فیلم، این است که او تا حدودی معنی تهعد و عشق را در می یابد و همین امر است که او را سزاوار تغییر می کند. او هنگامی که از گذشته خود برای نستور تعریف می کند می گوید: هر کسی به یک نفر احتایج دارد. آدمی بایستی به یک نفر تعلق داشته باشد حتی اگر گه گداری به او لگد بزند.» در واقع آنچه باعث شده است که ایرما نتواند این خصوصیت بالقوه را در خود قویت کند همانا معضل بزرگ طبقه اجتماعی ایرما یعنی فقر است که اجازه زندگی سالم و تشکیل خانواده را از او گرفته است. البته در جایی اشاره می کند که مادرش هم قبلأ در این «حرفه» بوده است.

در سکانس پایانی فیلم نستور در حالی که بازوان ایرما را گرفته به او می گوید: اولین بار که تو را دیدم دختر ولگردی بودی اما حالا صاحب فرزندی و مادر شدی» این تغییر موقعیت و تشکیل خانواده مهمترین نقطه عطف داستان است و یکی از همان درون مایه های مورد علاقه سینمای آمریکا. نستور نخستین باری که پا به منزل ایرما می گذارد با استفاده از روزنامه پنجره ها را می پوشاند تا برای خود و ایرما «حریم خصوصی» بسازد. این اولین تلاش او برای تغییر در زندگی ایرما است.

و اما نستور. او از همان ابتدایی که در داستان متولد می شود با دیگران متفاوت است. هنگامی که در خدمت پلیس است با افسران هم رده خود تفاوت دارد و بر خلاف آنها قانون را رعایت می کند. این مهمترین خصیصه نستور است که در طول فیلم تکرار می شود. هنگامی هم که به اجتماع ناهمگون کافه وارد می شود و از سوی مرد صاحب کافه –سبیل –تشویق به ادامه رفتار دیگر باج گیران می شود، با درخواست او به شدت مخالفت می کند. به این ترتیب وایلدر آدم هایی را در این جماعت سرخوش و درگیر زندگی روزمره انتخاب می کند که نشانه ها و استعداد تحول را در خود دارند.

نستور هنگامی که با بدن عریان ایرما مواجه می شود با عجله سرش را بر می گرداند و از «نگاه خیره» به او پرهیز می کند. نستور با این عمل نشان می دهد نه تنها برای نابود کردن بیشتر هویت ایرما به اینجا نیامده است بلکه هویت از دست رفته او به عنوان یک زن را به او بر می گرداند. اما نکته که که در این میان حائز اهمیت است تلاش نستور برای بازگرداندن ایرما به زندگی واقعی است. به عبارت دیگر مانند بسیاری از فیلم های برجسته سینمای آمریکا باز هم این قهرمان مرد است که زندگی یک زن را از سقوط حتمی نجات می دهد و به او چهره انسانی(مادر) می بخشد.

نستور در این راه حتی حاضر می شود از هویت خود چشم پوشی کرده و در قالب یک لرد انگلیسی با ایرما نشست و برخواست کند و اجازه ندهد تا او به خاطر «پول» با مردان غریبه هم بستر شود. در ادامه به زندان می افتد اما از زندان فرار کرده تا خود را به ایرما برساند و هنگامی موفق می شود به ایرما پیشنهاد ازدواج دهد که «خود» مجازی و جعلی اش یعنی لرد ایکس –اشاره به نا آشنا بودن این بخش از وجود نستور –را کنار بگذارد. اگر چه او برای نجات ایرما این نقاب را به چهره زده بود اما همانطور که گفته شد اهمیت «هویت مردانه» به مراتب بیشتر و با ارزش تر از «هویت زنانه» است. لرد ایکس به تدریج نستور را از اذهان دور کرده و او را در سایه قرار داده بود. هنگامی که نستور در قاموس لرد ایکس با ایرما معاشقه می کند و می تواند هویت جنسی و قدرت احلیلی خود را که تا این زمان در پی اثبات آن بود، بارور کند، آن وجه تاریک خود یعنی هویت «زنینه شده» اش را که در اثر قرار گرفتن در دنیای وارونه کافه به آن بدل شده بود کنار می گذارد و با اعتماد به نفس فراوان از زندگی مشترک با ایرما سخن می گوید.

زندگی مشترک ایرما و نستور هنگامی آغاز می شود که تفاوت جنسیتی و هویتی آن دو مرز مشخصی به خود می گیرد و ایرما به قلمرو اصلی خود یعنی خانه باز می گردد. شاید بتوان از این منظر وایلدر را فیلمسازی محافظه کار و در خدمت نظام مردسالارانه سینمای آمریکا و به طبع آن فرهنگ آمریکایی دانست. آنچه تا پیش از این درباره فیلم نوار و قواعد آن بحث شد نیز مصداق این نکته است. زن (فام فتال) در فیلم نوار سرانجام یا تسلیم نظام مرد سالار می شود یا در راه استقلال جنسی خویش جانش را از دست می دهد. با توجه به آنکه «ایرما...» فیلمی در گونه کمدی (کمدی سیاه) قرار دارد بنابراین راه حل دوم بعید به نظر می رسد و از آنجا که او در طول فیلم خود را بدون هیچ گونه نگرانی، مطیع و فرمانبردار قانون مردسالار ترسیم کرده بود این تغییر و جابجایی چندان دور از ذهن نمی رسید.

تم قهرمان پراگماتیست آمریکایی در این فیلم نیز به وضوح دیده می شود. نستور مردی نیست که بی کار بشیند و مانند دیگر باج گیران چشمش را روی مسائل ببیند و از درآمد بدون دردسری که نصیبش می شود لذت ببرد این خصوصیت در سینمای هالیوود به کرات مورد نکوهش قرار گرفته و مذمت شده است. جان وین، پدرو آرمنداریز و هری کی ری جونیور در فیلم «سه پدر خوانده - 1948» ساخته جان فورد، کاکتوسی را می برند و از به بدست آمده آن به زنی در حال زایمان کمک می کند. در «راننده تاکسی» رابرت دونیرو سازو کار حساب شده ای برای خود ترتیب داده تا هفت تیرش را در آستین پنهان کند و بتواند در موقع لزوم با سرعت آن را بیرون آورد.

آمریکایی هایی که روی پرده سینما می بینیم هرگز دلسرد و مآیوس نمی شوند و در هر حال به مدد روحیه عمل گرایی خود چاره ای برای حل مشکلاتشان می یابند. قهرمان هالیوودی بیشتر مردی اهل عمل است تا تفکر. جودان بیکر در فیلم «سربلند - 1973» ساخته فیل کارلسون می گوید: من از تکان نخودن متنفرم» در اینجا نیز نستور از همین قاعده پیروی می کند و با تغییر چهره خود و تبدیل شدن به لرد ایکس –هر بار با پرداخت 500 فرانک –به ایرما اجازه نمی دهد تا با مردان غریبه معاشقه کند. او حتی برای تأمین پول مورد نیاز لرد ایکس شب ها دور از چشم ایرما تا صبح کار می کند تا بتواند مبلغ 500 فرانک هفتگی را برای ایرما مهیا نماید. به همین منظور هنگامی که مرد کافه دار –سبیل –به او می گوید: داری خودت را از بین می بری، نستور جواب می دهد: اشکالی نداره فقط می خوام اون و جمع و جور کنم.

از آنجا که فیلم الگوی سینمای کلاسیک را دارا است بنابراین آنچه در فیلم بیشتر خودنمایی می کند همانا وجه تماتیک اثر است و کمتر سبک یا فرم بصری فیلم خود را در مقابل تماشگر عیان می نماید. شخصیت ها غالبأ با نماهای لانگ و مدیوم قاب بندی شده و کمتر از نماهای کلوز استفاده گردیده است. چرا که از فشار و تنش موجود در آثار تراژیک در اینجا خبری نیست و قرار است بیننده با فراغ بال بیشتری با اثر همراه شود. کمدی بودن فیلم نیز سبب شده تا تلخی ها و گزندگی آن آزار دهد نباشد. ما مراکز فحشا، زنان بدکاره، فقر، بی کاری و ... را می بینیم اما نسبت به آنها کمتر حساس شده و متآثر می شویم.

با تماشای مجدد این فیلم به یاد اثر تحسین شده ویتوریو دسیکا «دزد دوچرخه» افتادم –البته این دو فیلم از بسیاری جهات با یکدیگر متفاوتند –«ایرما خوشگله» و «دزد دو چرخه» هر دو مراکز فحشا را به تصویر می کشند(یکی در غالب کمدی و دیگری در غالب نئورئالیست)، تا تماشاگران از خود بپرسند آیا اخلاق زاده ارزش افزوده نیست؟ آیا جز این نیست که میان فقر و فحشا رابطه مستقیمی برقرار است؟ آیا این پرسش ها ما را به این نتیجه تلخ نمی ساند که اصولأ اخلاق پدیده ای بورژوایی است؟ 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: